درون سینه قلبی شکسته از غم زمانه دارم
اما بی کینه ... و سرشار از عشق و محبت تو قلبم را متبرک گردان تا برای تو و خلقِ تو بتپد قلبی که از شادی دیگران ، شاد شود و رنج دیگران را رنج خود بداند چشمهایم... از روزی که چشم گشودم به هرکجا که مینگرم ، نشانی از عظمت و بزرگی تو معبود یگانه ام میبینم مرا چشمانی عطا کن تا با اشک دیگران اشک بریزد و با لبخند دیگران بخندد خدایم... دستان خالیم به سوی تو معبود مهربانم و در پیشگاه توست مرا لیاقتی عطا کن ؛ تا دستانم ، دستی باشد از جانب تو ، در خدمت خلق تو و پایم در راه تو و در جهت خشنودی تو و شادی خلق تو گام بردارد مرا آنگونه شکل بده و بساز که نماینده تو و خوبیهای تو بر روی زمینت باشم...
دستم را بگیـــــــــــــــــــــــر...
یه وقتایی بد جور دلت می گیره دلتنگ می شی و آسمون دلت بارونی می شه گاهی با دلیل گاهی هم ... اون موقع ست که تو اوج تنهایی نیاز داری به یک هم صحبتی که تو رو بفهمه تموم ریز و درشت زندگیتو بدونه و گوش شنوا داشته باشه واسه شنیدن همه حرفای دلت هر چند تکراری هر چند زیاد... یکی که رازدارت باشه ... کسی که حتی اگر تمام بدی ها و خطاهاتو بدونه باز ترکت نکنه و بهت فرصت بده تا بشی... تا جبران کنی... کسی که دوستت داشته باشه و تو رو بشناسه حتی بیشتر از خودت کسی که خیرتو بخواد بتونه تمام آرزوهاتو براورده کنه... تمام خواستنی هاتو بدونه بدون اینکه اونا رو به زبون بیاری... اون یکی هست و تنها خداست خدایی که با همه بزرگیش با همه تنهاییش هیچوقت تنهات نمیذاره خدایی که تو هر شرایطی بخشند ست خدایی که... خدای من ! دستم را محکم تر بگیر ...
مي ترسم از نبودنت...
و از بودنت بيشتر!!!
نداشتن تو ويرانم ميكند...
و داشتنت متوقفم!!!
وقتي نيستي كسي را نمي خواهم.
و وقتي هستي" تو را" می خواهم.
رنگهايم بي تو سياه است ،و در كنارت خاكستري ام
خداحافظي ات به جنونم مي كشاند...
و سلامت به پريشانيم!؟!
بي تو دلتنگم و با تو بي قرار....
بي تو خسته ام و با تو در فرار...
در خيال من بمان
از كنار من برو
من خو گرفته ام به نبودنت...
وقتی دلت تنگ است و لبانت پر از سکوت ،
وقتی هیچ اشتیاقی درون حوضچه چشمانت نیست ، وقتی سبوس زندگانیت در باد گم میــشود، وقتی لهـــجه شیوایی هزاران به گوشت نمی رسد ، وقتی تنت از دست حرفها ســــــرد است ، وقتی هیچ کس تو را "نازنیـــــــــن" خطاب نمی کند ، درهای آســــــــــــــــمان که بسته نیست . دستانت را بســـوی رنگیـــــن کمان ها بلنـــــــد کن، چون همیشه یکی هست که تو را از پس ابرهای تیره و شاید زلال ، "نازنیـــــن" صدا کند
زندگی !
بس که آتشـ ـَـم زدهای دلـ ـسوخته شدهام .... دیگر ترسی از جهنم ِ آن دنیایـَـت ندارم ! به آن همه آتش که وعدهاش را دادهای نیشخند میزنم ... شاید یادت بیفتد تمام ِ نیشخندهایی که یک عمر , تو به آتش ِ زندگی ِ مـَن زدهای! شعلهات را کم کن ... مـَن ، در گذر ِ روزگار ِ تـــو همیشه عضوی از یک " نسل ِ سوخته " بودهام ... خرمنی نمانده که آتش ـَش بزنی
دیوونه ی لجبازیاتم هرجا بری باز خاطرخواهتم
می دونی وسواس احساسم بدجوری رو عشقت حساسم
اون روزی که تو رو دیدم تاپ تاپ قلبم و شنیدم
تا به خودم آمدم دیدم به عشق تو رسیدم
کی میشه مثل تو بهتر از حس تو
نیست بین عشقای دنیا رو دست تو
مهربونیه ی تو تموم نمیشه
وقتی که پیشمی دنیا آرومه
خوش به حال من تو شدی مال من
تو باشی تو دلم جایی نداره غم
وقتشه من تو رو نشون کنم
از همه چشمای دنیا پنهون کنم
خوش به حال من تو شدی مال من
تو باشی تو دلم جایی نداره غم
وقتشه من تو رو نشون کنم
از همه چشمای دنیا پنهون کنم
تو رفتی و من موندم با یه خاطره