یـآدم است
آن زمـآن کهـ عـآشق هـم بودیم،
وقـتی سر چیز هـآی کوچیک قـَهر میکـَردیم
هــَردو می خـَندیدیم و میگـُفتــیم
چهـ بـَچگـآنه بود قـَهرمـآن.. یــآدم است،
تـو همیشه بــآ دلهــُره میگـُـفتی:
تـَرسـَم از روزیـ است کهـ عشـق
مـَن رآ هـَم بهـ حــسـآب بچگـی بگـُذاریــ
حـآل از آن روز هـآ ســآل هـآ میگـُذرد
و مـَن چیزی رآ که تو از آن دِلهــُره داشــتی دیدَم!
که رو به رویــَم می ایـستی
و میگــویی تــو فقـط عـشــق بچگـی ام بــودی... میبیــنی؟
زمـآنه چهـ چیـزهـآ که یـآد نمیدهــَد!
♥ هی رفیق دهه شصتی …! ♥
♥ میدونم تو جوونی پیر شدی …! ♥
♥ میدونم آهنگ یویو بازی کردنت آژیر قرمز بود …! ♥
♥ میدونم واسه دوچرخه و آتاری معدل ۲۰ اوردی و هرگز نخریدن برات …! ♥
♥ میدونم حالا باید هم کلام نسل جاستین بیبر بشی ….!!!! ♥
♥ کسایی که شلوارو تا نصفه کشیدن بالا و افتخار میکنن ! ♥
♥ سخته فهمیدن عجیجم و عجقم …! ♥
♥ ببین منو ..! سرتو بگیر بالا …! گریه نکن رفیق ….! ♥
♥ در عوض یه مرد یا یه زن واقعی بار اومدی …! ♥
♥ به سلامتی دهه شصتیا …! ♥
♥ ولی…! نگه دار پیک رو رفیق …! هنوز حرفم تموم نشده !!! ♥
♥ به سلامتی دهه هفتادیا… ♥
♥ که اومدن تیپ خودشونو بزنن خیابونا پر گشت ارشاد شد…! ♥
♥ اومدن کنکور بدن برداشتن آزاد و سراسری رو یکی کردن…! ♥
♥ اومدن برن دانشگاه دخترونه پسرونه کردن…! ♥
♥ اومدن معافیت بگیرن ۹۹درصد معافیت رو برداشتن…! ♥
♥ اومدن گواهینامه بگیرن ماشینو موتور شد قیمت خونه…! ♥
♥ دهه شصتیا نسل سوختن درست… اما هفتادیا خاکستر شدن…! ♥
♥ به سلامتی همه اونایی که سنی ندارن ولی روزگار دلشونو بدجور پیر کرده…! ♥
دلم میخواهد آن لحظه را زمانی که از در میایی
و من گم میشوم در آغوشت زمانی که حضورت را نفس میکشم
و با هر دم و باز دم تار های قلبم میلرزد
امشب دلم سخت میخواهد
به آن لحظه ی بعیدی فکر کنم که از در میایی و هیچ حس زمینی نمیتواند
توصیف مان کند زمانی که کار از بوسه میگذرد
زمانی که از چشمانمان شعله ور میشویم.
دلم تنگ آن لحظه ست که میایی و کنارت هر اعجازی آشنا میشود
که از جای لمس دستهایت روی پوستم میشکفم نفس میکشم.
ته تنهایی ام زمین گیر شدم و نفس بریده ام ازین احساس...
ازین کمبود ازین بغض من امشبم را میخواهم
تا صبح فک کنم به همان چند دقیقه اول به همان نفسهای آغازین.
به همان لرزیدن ها... شعله کشیدن ها....
گاهی وسط بهمن غربت که گیر میکنی،
یاد خانه هم گرمت میکند خانه من دستان توست....
مرا به خانه ام ببر.....
بـ ـعضـیا هستن دیگـه آهنــگای شاد به دلشـون نمی شینه...
بـ ـعضـیا هستن دلشـون می خواد هیـچکس سکوتشـونو نشکنه...
بـ ـعضـیا هستن جـای شبو روزشـون عوض شده...
بـ ـعضـیا هستن دیگه از آدمـا می تــرسن...
بـ ـعضـیا هستن تیــپ مشکی رو به هر تیـپی ترجیـح میدن...
بـ ـعضـیا هستن همه جا تـنهان وفقط صدای خـنده های دیگرانوگوش میدن..
بـ ـعضـیا هستن هـــی از خدا گـله می کنن...
بـ ـعضـیا هستن عاشق نوشته های پردردن چون دردشونو توصیف میکنه..
بـ ـعضـیا هستن خنده هاشون تلخه ودیگه گریه هاشون آرومـشون نمی کنه..
بـ ـعضـیا هستن دوس دارن شـادشن ولی همش فـازغم،دنیاشونومیگیره..
بـ ـعضـیا هستن دلشون شکسته ولی صداشــونو در نیاوردن...
بـ ـعضـیا هستن اززندگی خستن ولی دارن به خاطربعضیا زندگی میکنن..
این بـ ـعضـیا عجب شبیه مــنن !! من این بـ ـعضـیا رو خیلـی دوس دارم..
خـ ـ ـدایـآ امشـ ـب میخوام هـ ـمرو ببخشم خب از کــجا شــروع کنم؟؟؟
آهــــ ــ ــا ... یـادته اونــکـه بهم میگفت دوستــم داره رفت با یکـ ـی دیـ ـ ـ ـگه واحسـ ـ ـاسم روازم گــرفت؟؟
عـ ـ ـیب نداره ببــ ـ ـخـشش !!! خـ ـ ـداجـونم یادته اون رفـ ـ ـیقمـو که مـورد اعـ ـتمادم بود؟؟
یـــادته منو فـ ـ ـروخت بخاطر جنـ ـ ـس مـــخالف؟؟ آره؟؟
ببــ ـ ـخـششـ ... خـ ـدایـآ یـادته یکی دیگه بود وقتی دعـوامون میشد دست میزاشت رو نقـطه ضعـ ـفم؟؟
بعد من شدم یه آدم کیـ ـ ـنه ای اونـــم ببــ ـ ـخـششـ ... خـ ـ ـدایـآ یـادت بهــم دروغ میـ ـ ـگفـتن؟؟
منـ ـ ـم به روشون نیـــاوردم تا رو بشــه؟؟
ببــ ـ ـخـششون ... خـ ـ ـدا جـونم این خـ ـاصــه !!! یـادته اون که عاشـ ـ ـقش بودم حــتی احــساسـمویه لحظـ ـ ــه هم به روش نیــاورد؟؟
طـ ـ ـوری نیست اونـم ببــ ـ ـخـشـ ... خـ ـ ـدایـآ مــن ببــ ـ ـخـشیــدم
حــالا تــ ـو هــم ببــ ـ ـخـشش تــ ـو ببــ ـ ـخـشش کـه ...
از مـ ـ ـن ی آدم بــی اعتـ ـماد و کیـ ـنه ای و بــی احـ ـساس و مغـ ـرور و مزخـ ـرف ســاخت ...
خـ ـ ـدایـآ یــادته از تـ ـ ـه دل میخـــندیدم؟؟؟
خـ ـ ـدایـآ یــادته بـلد بودم دوسـ ـت داشتنو؟؟
خـ ـ ـدایـآ یــادته منم خـ ـوب بودنو بلـــد بودم؟
بـ ـ ـ ـد شـــدم خـ ـ ـدایـآ بخـــاطر بعـ ــ ـضی هــا مـ ـن الان خیلی بــد شدم تـ ـ ـو ببــ ـ ـخـشش ...مـ ـ ـن ایـن نبـ ـودم
وقتی گریه کردم گفتند بچه ای! وقتی خندیدم گفتند
دیونه ای! وقتی جدی بودم گفتند
مغروری ! وقتی شوخی كردم گفتند
سنگین باش! وقتی سنگین بودم گفتند
افسرده ای! وقتی حرف زدم گفتند
پــــرحرفی ! وقتی ساكت شـدم گفتنـد
عاشقی! اما گریه شاید زبان ضعف باشد ،
شاید خیلی كودكانه، شاید بی غرور،
اما هرگاه گونه هایم خیس می شود
میدانم نه ضعیفم، نه یك كودك. می دانم پر از احساسم.
اینجا من هستم؛
، سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو اینجا من هستم ؛
تهی از زندگی و روزمرگی ،
خالی تر از همیشه؛
با کلافی درهم و پیچ در پیچ معنی سکوتم
را با چشمانم برایت بارها فرستاده ام
اینجا من هستم
با آوازی که هرگز نشنیدی من هستم
و سازی مبهم اینجا من مانده ام
تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم من هستم
و گلی پرپر شده از عشقی کور اینجا در شهری دور من مانده ام
به انتظار هر لحظه که بیایی در شهری خاک گرفته و غروبی تنگ ،
من هستم و سیمایی شکسته تر از همیشه اینجا من هستم
و خیال همیشگی چشمان مشکی تو. . .
حتی كلمات هم دگر از نوشتن دردهایم عاجزند.....
همه چیز را یاد گرفته ام! ...
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا گریه کنم ...
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ..
بی صدا کنم ... تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام
چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی ! یاد گرفته ام ....
نفس بکشم بدون تو......و به یاد تو !
یاد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رویای با تو بودن...
و جای خالی ات را با خاطرات با تو بودن پر کنم ! تو نگرانم نشو !!
همه چیز را یاد گرفته ام ! یاد گرفته ام که بی تو بخندم.....
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم...و بدون شانه هایت....!
یاد گرفته ام ...که دیگر عاشق نشوم به غیر تو !
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم ....
یاد گرفتم که با یادت زنده باشم و زندگی کنم !
اما هنوز یک چیز هست ...که یاد نگر فته ام ...
که چگونه.....! برای همیشه خاطراتت را از صفحه دلم پاک کنم ...
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم ....
تو نگرانم نشو !! ولی...
فراموش کردنت را هیچ وقت یاد نخواهم گرفت...
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ
ﺩﻟﻢ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽﻃﻠﺒﺪ
ﺍﯾﻦ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻢ
ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﺛﺎﻧﯿﻪﻫﺎ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ
ﭘﺮ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺗﻮﺳﺖ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻭﺍﺝﻫﺎﯼ ﺑﺎ ﺷﮑﻮﻫﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺯﻣﺰﻣﻪ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ...
ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﺎﺱﻫﺎﯼ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﻣﯽﺷﮑﻔﻨﺪ
ﺍﺑﺮﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻬﺎﺭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﯽﺭﻗﺼﻨﺪ
ﺷﻤﻌﺪﺍﻧﯽﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻋﻄﺮﺁﮔﯿﻦ ﮐﺮﺩﻩﺍﻧﺪ
ﻫﻮﺍ ﺭﺍ ﭼﻠﭽﻠﻪﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺳﺮﻭﺩ ﻋﺸﻖ ﺳﺮ ﺩﺍﺩﻩﺍﻧﺪ
ﺩﺷﺖﻫﺎﯼ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻋﺸﻖ ﺗﻮﺳﺖ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻬﺎﻧﻪﯼ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﻭ ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ
ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻓﺘﺮﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪﺧﺎﻃﺮ ﺗﻮ ﻭﺭﻕ ﺧﻮﺭﺩﻩﺍﻧﺪ
ﻣﻦ ﻣﺎﻩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻢ
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯽﺭﻗﺼﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯽﻣﺎﻧﻢ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻣﯽﻣﯿﺮﻡ.
به یاد داشته باش هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن
چون کسی هست که عاشقانه تو را می نگرد
و منتظر توست اشکهای تو را پاک می کند
و دستهایت را صمیمانه می فشارد
تو را دوست دارد فقط به خاطر خودت این را به یاد داشته باش
هر وقت دلتنگ شدی به آسمان نگاه کن
و اگر باور داشته باشی می بینی
ستاره ها هم با تو حرف میزنند
باور کن که با او هرگز تنها نیستی هرگز
فقط بخووووووون شاید حرف دلت باشه
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺩﻟﺖ ﺍﺯ ﺗﻤﻮﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ؟؟؟
ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺩﺍﺩ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﮕﯽ ﺑﺎﺑﺎﺍﺍﺍﺍ ﺩﺳﺖ ﺍﺯﺳﺮﻡ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻦ ...
ﻫﻤﻪ ﭼﯽ ﻣﺎﻝ ﺷﻤﺎ ...
ﺩﻧﯿﺎﺗﻮﻥ ﻣﺎﻝﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ...
ﻓﻘﻂ ﺑﺬﺍﺭﯾﻦ ﺗﻮﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢ!!!
ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﯽﻭﻫﻨﺪﺯﻓﺮﯾﺖ ﻭﺧﻮﺩﮐﺎﺭﺕ ﻭﯾﻪ ﮐﺎﻏﺬ ....
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﺩ ﺗﻤﻮﻡ ﺩﺍﺭﺍﯾﯿﺖ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎﻫﻤﯿﻦ ﭼﻨﺪﺗﺎ ﭼﯿﺰ ﺑﺎﺷﻪ؟؟
ﺗﺎﺣﺎﻻ ﺷﺪﻩ ﺑﺸﯿﻨﯽ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﺗﻮ ﺑﻐﻞﮐﻨﯽ ...
ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎﺗﻮ ﺑﺎﺧﻮﺩﺕ ﻣﺮﻭﺭ ﮐﻨﯽ ﻭﺑﺎﺧﻮﺩﺕﺑﮕﯽ :
ﯾﻌﻨﯽ ﺩﻣﺖ ﮔﺮﻡ ﺩﻧﯿﺎ ...
ﻗﺸﻨﮓ ﻭﯾﺮﻭﻧﻢﮐﺮﺩﯼ ...
تن آدمـــی شــریفســـت بجــــــان آدمــــــــیت
نه همین لباس زیباست نشــــان آدمــــیت
اگر آدمـــی بچشمست و دهـــان و گــوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میــــان آدمــــیت؟
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
حـیوان خبر ندارد ز جهــــــان آدمــــیت
بحقیقــــت آدمـــی باش، و گـــرنه مرغ باشــــــد
که همین سخن بگوید بزبـــــان آدمــــیت
مـــگر آدمــی نـــبودی که اســـیر دیو مانــــدی؟
که فرشــته ره نــدارد بمــــکان آدمــــیت
اگــــر ایـــن درنده خویـــی ز طبیعتــت بمـــیرد
همه عمر زنده باشـی بـــــروان آدمــــیت
رســــد آدمــی بــجایـــی که بــجـــز خدا نبیــــند
بنگر که تا چه حدست مــــکان آدمــــیت
طیــــران مرغ دیـــدی تــو زپــای بند شــــهوت
بـــدرآی تـــا ببـــینی طیــــــران آدمــــیت
نه بیـــان فضــل کـــردم، که نصیحت تو گفتـــم
هــم از آدمــی شنیــدیم بیــــــــان آدمــــیت
بنصیحت آدمـی شـــو نه بخویشـــتن،
که سـعدی هــم از آدمـی شنیـدست بیــــــان آدمــــیت
تو بـــگوش خود بیـــاری سخـــن قـــبول سعدی
که نصحیت تـو گویـــد بلســــان آدمــــیت
چو دری بـگوش خود کن که دگر چـنین نیــابی
سخن حقـیقت این بود و بیان آدمیت
لمـس ڪن …
•°~ ڪلماتے را ڪہ برایـت مے نویـسم ~°•
•°~تـا بخـوانے و بفـهمی چـقدر جایـت خالیـست ~°•
•°~تـا بـدانے نبـودنت آزارم مے دهـد ~°•
•°~لمـس ڪڹ نوشتہ هایے را ~°•
•°~ڪہ لمـس ناشـدنیسـت و عـریاڹ ~°•
•°~ڪہ از قلـبم بـر قـلم و ڪاغـذ مے چـکد ~°•
•°~لمـس ڪڹ گـونہ هایـم را ~°•
•°~ڪہ خیـس اشـڪ اسـت و پـر شـیار ~°•
•°~لمـس ڪڹ لحـظہ هایـم را ~°•
•°~”تـویے” ڪہ مے دانے “مڹ” چگونہ ~°•
•°~ عاشـــــقت هسـتم~°•
•°~لمـس ڪڹ ایـن بـا “تـو” نبـودڹ ها را ~°•
•°~لمـس ڪڹ ~°•
•°~همیـشہ عاشـقت مے مانـم ~°•
•°~اے بهتـرین بـهانہ ام
دوست دارم تو را در آغوش بگیرم و گریه کنم........
دلم بدجوری هواتو کرده .........
کاش می توانستم دستان گرمت را بگیرم .........
!!! کاش می توانستم از نزدیک در چشمان عاشقت نگاه کنم
اما این فاصـــــــــله بین من و تو نمی گذارد تنها عشقم را از نزدیک ببینم
ای خدا این فاصـــــــــــله را از میان ما محو کن
که دیگر طاقتم به پایان رسید....!!!
دیگر طاقت این دوری را ندارم....
عشق پر از درد است اما دوری از عشق پر درد تر از یک درد است.....!!!!!!
سرنوشت سر به سر اوقات تلخ من نگذار که بدجوری دلتنگم........
دوباره باز گلممممممممم من دلتنگم و مثل همیشه تنها یادت، تو این تنهایی ها سنگ صبور منه . پس.....
عاشقانه چشمهایم را میبندم و تو را در خیالم تصور میکنم
نمی دانی که چقدر خیال تو برایم لذت بخش است،
از هر چیز در این دنیا برایم شیرین تر هستی پس چشمهایم را میبندم
و با تمام وجود احساست می کنم و می گویم: دوستت دارم تو بهترین