رودخانه ای درسرم دارم
پر از قرل آلای دیوانه
خواب هایی
که خواب شان را حتی کسی ندیده ..
درخت انگوری درسینه دارم
مست ...
سر از شانه هایم درآورده
دختران همسایه از انگورهایش می چینند ..
چند تا کلمه دارم
که بیشترشان دوستت دارم است
چند شعر
که هنوز جایی نخوانده ام ..
و چتری که هیچ بارانی بغلش نکرده
در سرم رویاهای زیادی دارم
اتاقی کوچک
و یک تنهایی بزرگ
آنقدر بزرگ
که همه ی اینها را درخود گم کرده است ..
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .